|

شهربانی رضاخان از گدایانِ مشرف به موت هم جاسوسی می‌کرد!

دوره رضاخان، مقطع جولان‌دهی دولت انگلستان در ایران است، به گونه‌ای که در تمامی شئون داخلی و خارجی کشورمان آشکار و پنهان دخالت می‌ورزید.

شهربانی رضاخان از گدایانِ مشرف به موت هم جاسوسی می‌کرد!
کد مطلب : 33011

ایران در دوره قاجار، به ویژه از مقطعی که پای انگلیس به کشورمان باز شد، محل و محملی برای جاسوسی دول خارجی به شمار می‌رفت. با این همه این پدیده در دوره پهلوی‌ها ، رشدی شتابنده و پرصعود یافت. خبرچینی در ایران، هم از طرف دول خارجی و هم از طریق مسئولان داخلی پیگیری می‌شد. در مقال پی آمده و با اتکا به چهار مورد از اسناد و تحلیل‌ها، به نمونه‌هایی از جاسوسی داخلی و خارجی پرداخته شده است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران وجود دارد. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

بی ش تربخوانید

تلگرافات قبل از اینکه به هیئت ایرانی برسد سواد آن در دست نمایندگان انگلستان است
دوره رضاخان، مقطع جولان‌دهی دولت انگلستان در ایران است، به گونه‌ای که این حکومت استعماری، در تمامی شئون داخلی و خارجی کشورمان و عرصه‌های استیفای حقوق مردم، آشکار و پنهان دخالت می‌ورزید. یکی از نمونه‌های این امر، جاسوسی دولت انگلستان از هیئتی بود که برای تعیین حدود برخورداری ایران از خلیج‌فارس تشکیل شد. علاوه بر تمامی تنگنا‌ها و مضایق، آنچه فرستادگان کشورمان را به شدت در دشواری قرار داد، جاسوسی انگلستان از مذاکرات و مراسلات ایشان بود. حسین مولایی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این‌باره آورده است:

«استفاده از ساختار حقوقی میثاق جامعه ملل، یکی از ابزار‌های انگلستان برای نقض حقوق دریایی ایران بود. میثاق جامعه ملل در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹ م، در ۲۶ اصل به تصویب دولت‌های عضو رسید. در رابطه با موضوع نوشتار اصل هشتم، میثاق مواردی را جهت تحدید تسلیحات و برنامه‌های نظامی و اصل نهم کمیسیونی دائمی پیش‌بینی کرده بود تا در جهت حل اختلافات نظامی، دریایی و هوایی اعضا، توصیه‌های لازم را به شورای جامعه ملل ارائه دهد. با شکل‌گیری این نهاد‌ها رسماً از دولت ایران دعوت شد در جلسات مجمع شرکت نماید. در راستای اصل هشتم میثاق، کمیسیون موقتی به منظور کاهش تسلیحات در اجلاس نخست مجمع به‌وجود آمد و اندکی بعد به کمیسیون مقدماتی خلع سلاح تغییر نام داد. در ادامه کمیسیون‌های متعددی تشکیل شد، اما نتوانست به اهداف مورد نظر دست یابد. در ادامه تلاش‌های حقوقی انگلستان و به صورت موردی در ۲۶ خرداد ۱۳۰۴، کنفرانسی در ژنو برگزار شد تا به اصطلاح در رابطه با رژیم حقوقی خلیج‌فارس تصمیم‌گیری شود. در این مقطع ایران به جز چند کشتی کوچک، قدیمی عملاً نیروی دریایی نداشت و انگلستان به هیچ وجه موافق ایجاد نیروی دریایی برای ایران نبود. در شرایط ضعف قوای دریایی کشور، هدف انگلیسی‌ها دستیابی به توافقی فوری با ایران بود.

شیبانی

برای شرکت در این کنفرانس ارفع‌الدوله نماینده وزارت خارجه و سرلشکر حبیب‌اله شیبانی به عنوان نماینده ارتش گسیل شده بودند. نامه موجود از شیبانی، ابعاد متعددی از تلاش انگلستان برای ضربه زدن به حقوق دریایی و حق کشتیرانی ایران در خلیج‌فارس را به تصویر کشیده است. وی چندین نامه در اعتراض به روند برگزاری این کنفرانس و نیات واقعی انگلستان نگاشته و معتقد است، این کنفرانس و توافقنامه احتمالی که انگلیسی‌ها مصمم هستند به صورت دوجانبه با ایران منعقد کنند، در ظاهر با هدف مقابله با ترانزیت اسلحه، اما در عمل برای اعمال حاکمیت بریتانیا بر خلیج‌فارس و دریای عمان صورت می‌گیرد و دولت باید در قبال این اقدامات هشیار باشد. انگلیسی‌ها برای تحقق اهداف خود هیئت مذاکره‌کننده ایران را تحت کنترل داشتند و از آن‌ها مستمر جاسوسی می‌کردند! در این رابطه حبیب‌اله شیبانی به صراحت مدعی شده، ابتکار عمل هیئت ایرانی در این کنفرانس در دست انگلیسی‌هاست و تقریباً هر اقدامی که انجام می‌گیرد، مخالف منافع ایران و در راستای منافع انگلستان قرار دارد. رفتار متناقض هیئت ایرانی به حدی آشکار بوده که شیبانی در جمع‌بندی نهایی، رفتار نمایندگان ایران را یا نتیجه خیانت و یا در بهترین حالت بدفهمی و ناآگاهی آن‌ها تعبیر کرده است.

ورای تحلیلی که شیبانی از رفتار هیئت دیپلماتیک ایران ارائه داده و شاید عده‌ای بخواهند عدم شناخت یک نظامی از بحث‌های دیپلماتیک تعبیر کنند، برخی موارد ادعایی او جای تأمل بیشتر دارد، از جمله اینکه در این نامه شواهد آشکاری از جاسوسی انگلستان از هیئت ایرانی ارائه شده است. شیبانی به‌صراحت در این رابطه می‌گوید: بدتر اینکه هر وقت از وزارت خارجه یک تلگرافی می‌رسید و دستوری می‌داد و قبل از اینکه تلگراف به ارفع‌الدوله برسد، سواد آن در نزد نمایندگان انگلیس بود… امری که در بدترین حالت، نشان‌دهنده همکاری نمایندگان دیپلماتیک ایران با انگلیسی‌ها بود و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، از توان بالای جاسوسی انگلیسی‌ها و نفوذ آن‌ها در دستگاه‌ها و ساختار اداری ایران حکایت می‌کرد. در آخر برای اینکه به عمق نفوذ بریتانیا در سیستم اداری آن دوره پی برده شود، کافی است توجه شود در همین اسناد که به دلیل طولانی‌بودن از آوردن کل آن اجتناب شد، شخص رضاخان پهلوی نیز از ترس همین جاسوسی‌ها، لحنی کنایه‌آمیز و احتیاط‌گونه دارد.

او در خصوص اتهامات و شواهد روشن حبیب‌اله شیبانی بابت فشار انگلیسی‌ها، سکوت کرد و به دلیل نگرانی از شنود مواضعش، شیبانی را برای دریافت دیدگاه‌هایش، به نزد شخص سومی که مورد اعتماد دو طرف بود، ارجاع داد. مورد دیگر اینکه در همین نامه‌نگاری به تسلط انگلیسی‌ها بر تلگراف‌های ایرانی اشاره شده است. گفتنی است با فشار‌های انگلستان بود که ورود اولین کشتی‌های جدید فلزی برای ناوگان دریایی ایران، تا سال ۱۳۱۱ به تأخیر افتاد.»

کنترل ولیعهد رضاخان، از طریق جاسوسه‌ها!
مورد دیگری که به عنوان یکی از مصادیق جاسوسی دول خارجی از ایرانیان، می‌توان بدان اشارت برد، گسیل داشتن جاسوسه‌های فراوان به اطراف محمدرضا پهلوی، در دوران ولایتعهدی و حتی پادشاهی اوست. این دولت‌ها قصد داشتند از این طریق، حکمران بعدی ایران را تحت اختیار خویش بگیرند و او را به برآوردن مطامع خویش وادار سازند. گذشته از آنکه در دوران سلطنت پهلوی، بسا کارگزاران حکومت نیز به دام پرستو‌های خارجی افتادند. خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره معتقد است:

«در یک مورد آلمان‌ها یک گراند دوشس (شاهزاده خانم) آلمانی به نام دوروتی براندنبورگ (Dorothea of Brandenburg) را بر سر راه محمدرضا پهلوی در دوران ولیعهدی او می‌گذارند. این زن بسیار زیبا بود و ولیعهد هم شدیداً به او علاقه داشت. آقایی به نام فرزانه نیز گزارش داده که در اوراق وزارت خارجه دیدم: این خانم خیلی دور و بر ولیعهد می‌چرخد و او مأمور اس. دی (SD)، یعنی زیشرهایتس‌دینست (Sicherheitsdienst سازمان اطلاعات و امنیت حزب نازی است. آلمان‌ها هشت، نه سازمان اطلاعات امنیتی داشتند. اس. دی وابسته به حزب نازی آلمان بود. براساس گزارش آقای فرزانه، محمدرضا هنوز تحصیلاتش را تمام نکرده بود که رضاشاه در اردیبهشت‌ماه او را به ایران احضار کرد، در حالی که فصل امتحانات خرداد (ژوئن) است. به هر حال نازی‌ها در این کار تبحر داشتند و دختر‌های مناسب برای این کار را تعلیم می‌دادند و برایشان هویت دیگری جعل می‌کردند، یعنی اگر دختر آلمانی بود، ولی مثلاً زبان روسی را خیلی خوب می‌دانست، کاری می‌کردند که مثل یک زن روس صحبت کند و برایش شناسنامه جعل می‌کردند. به عنوان نمونه حسین فردوست در خاطراتش می‌گوید: محمدرضا پهلوی در سوئیس عاشق یک دختر خدمتکار از طبقه پایین شد، بعد‌ها این دختر از محمدرضا باردار می‌شود و من ۵ هزار فرانک به او دادم، که بچه‌اش را سقط کند. البته حزب توده متخصص این کار‌ها بود و برای اینکه افراد را از سر راه بردارد، در موارد مختلف از زن‌های زیبا و باسواد استفاده می‌کرد. بیشتر آن‌ها را هم سر راه روشنفکر‌ها قرار می‌داد که طبعاً نزد آنان هم خیلی جلوه می‌کردند. محمدرضا پهلوی هم در موارد مختلف، در دام این‌ها می‌افتاد. زنی به نام فرانچسکا دیاسکافا را که پدرش ایتالیایی و مادرش شیلیایی بود، در اولین سفر محمدرضا به لندن سر راه او قرار دادند و بعد این زن به تهران آمد. دو، سه ماهی در تهران در هتل دربند بود و، چون مردم خیلی کنجکاو شده بودند او را به هتل آبعلی بردند! به دروغ می‌گفت: من ملکه زیبایی ایران هستم. بعد‌ها در کتابی نوشت: شاه از من دعوت کرد که به ایران بیایم و همسر او شوم. من کتاب انگلیسی‌اش را دارم. آن موقع محمدرضا فوزیه را طلاق داده بود. به هرحال در دوره پهلوی‌ها، زنان پرستوی زیادی را بر سر راه مقامات ایرانی قرار دادند.

مثلاً انگلیسی‌ها بر سر راه تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه، یک جاسوسه ارمنی زیبا را قرار دادند که او توانست کیف تیمورتاش - که صورتجلسه مذاکرات محرمانه او با مقامات شوروی در آن بود - را بدزدد و به اینتلیجنت‌سرویس (اداره جاسوسی انگلستان) برساند. وقتی تیمورتاش از راه شوروی از سفر اروپا برمی‌گشت، این خانم در قطار کیف او را دزدید. زن دیگری را هم با همین پیشه می‌شناختم که سرگذشتش را نوشتم. این زن، پدرش وکیل‌التجار انگلستان در یکی از شهر‌های شمالی بود. او را استخدام کردند و خیلی هم به او میدان دادند. حتی یک وزیر می‌خواست این زن را به همسری بگیرد و به او وعده هم داد، زن بسیار پررویی بود و هر جا می‌نشست، افراد را تهدید می‌کرد که آبرویتان را می‌برم و اسرارتان را برملا می‌کنم. نهایتاً به اسپانیا رفت و در آنجا با مرد جوانی سوار بر موتور بود که کامیونی با آن‌ها تصادف کرد. این زن کشته شد، ولی پسر جوان صحیح و سالم ماند. جنازه‌اش را در اسپانیا دفن کرده بودند، اما آنقدر خانواده‌اش التماس کردند که جنازه را در سال ۱۳۳۵ آوردند.»

رضا پهلوی

امنیت سیاه چالی رضاخانی، به مدد جاسوسان شهربانی
در همان دوره که دولت انگلستان و به اشکال گوناگون، در حال جاسوسی از مقامات و وقایع داخلی ایران بود، حکومت رضاخان نیز از زیر نظر گرفتن تمامی اقشار گوناگون جامعه، حتی طیف‌های فرودست فروگذار نمی‌کرد. سندی که متن و شرح آن در پی می‌آید، نشان می‌دهد شهربانی در دوره حاکمیت قزاق، حتی از گدایان نزدیک به مرگ نیز جاسوسی می‌کرده است:

«بخش عمده امنیت دوره رضاشاه که به امنیت سیاه‌چال و… تشبیه شده، به سبب ساختار اطلاعاتی شهربانی بود؛ ساختاری که قبل از دوره رضاشاه، بخش کم‌اهمیتی از تشکیلات و وظایف نظمیه و شهربانی بود، اما در دوره رضاشاه گسترش یافت. رضاشاه تصمیم گرفته بود با نظمی رعب انگیز که دستگاه شهربانی و نظام اطلاعاتی ـ امنیتی آن ایجاد می‌کند و تمایلات مستبدانه او را برآورده می‌سازد، حکومت کند و هرگونه مخالفت با حکومت خود را، سرکوب و از عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور حذف نماید. با این هدف بود که رضاخان مدت کوتاهی پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، درصدد برآمد تا دستگاه شهربانی را تقویت و با گماردن افراد مورد اعتماد خود در رأس مدیریت‌های آن، کارآیی‌اش را تضمین کند. در این رابطه سندی ارائه می‌شود که نشان می‌دهد در آن دوره، حتی فرودست‌ترین اقشار جامعه نیز مورد رصد بوده‌اند:

راجع به اقدام در جمع‌آوری اعانه جهت فقرا نیز مقصود از جمع‌آوری یک عده جمعیتی بود که وجود آن‌ها با حالت گرسنگی و پراکندگی در این سرحدات، از هر حیث صورت خوبی نداشته و ضمناً منظور این بود که عده مذکور را به این نام در یک محل جمع‌آوری و اعمال آن‌ها تحت نظر نظمیه و دژبان واقع و به علاوه از تلفات گرسنگان در این زمستان جلوگیری شده باشد و بدیهی است چنانچه از طرف مسئولان کشوری نظریه معروضه به موقع تأمین می‌شد، حتی نیم ساعت وقت هم به جمع‌آوری اعانه مصروف نمی‌گردید. مراتب استحضاراً به عرض رسید. فرمانده لشکر اول شمال غرب امیر لشکر.»

شهربانی رضاخان

جاسوسی امریکا از شوروی، در شمال ایران
حکومت پهلوی‌ها برای انگلیس و سپس امریکا، در حکم سپربلای ایشان در برابر نفوذ کمونیسم بود. آنان علاوه بر این، جایی بهتر از نقاط شمالی کشورمان نمی‌یافتند که فعل و انفعالات نظامی و صنعتی شوروی را کنترل کنند. هم از این روی دولت امریکا با استقرار تجهیزات مدرن در مناطق مرزی ایران با همسایه شمالی، به رصد این کشور پرداخت. آنان به هنگام اوج‌گیری انقلاب اسلامی و خروج از ایران، این دستگاه‌ها را منهدم کردند. محمدرضا چیت سازیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، این رویداد را به ترتیب پی آمده تحلیل کرده است:

«واشنگتن به‌خوبی می‌دانست که مرز‌های شمالی کشورمان، ظرفیت بسیار مناسبی برای فعالیت‌های جاسوسی بر ضد اتحاد جماهیر شوروی دارد. اهمیت این ظرفیت، با توجه به قرارگیری شهر‌های مهم شوروی در نواحی مرزی آن، دو چندان می‌شد. ازهمین‌رو مرز‌های گسترده ایران با رقیب و دشمن اصلی نظام سرمایه‌داری، می‌توانست اطلاعات بسیار مفیدی در اختیار رهبران کاخ سفید در واشنگتن قرار دهد.

در واقع ایران، از موقعیتی راهبردی در استراتژی کلان امریکا برخوردار بود. به همین دلیل هنگامی که با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲. ش جا پای امریکا در این کشور محکم شد، سازمان اطلاعات مرکزی امریکا یا همان سیا، به فعالیت‌های جاسوسی در شمال ایران روی آورد. این سازمان به‌سرعت کار خود را آغاز کرد و با تأسیس و راه‌اندازی دستگاه‌های بسیار مدرن و پیشرفته جاسوسی ـ اطلاعاتی و کارگزاری دستگاه‌های استراق سمع در نقاطی از شمال کشور، تلاش کرد علاوه بر کنترل فعالیت‌های جاسوسی شوروی، از مجموعه فعالیت‌های تکنولوژیکی، نظامی، موشکی آن کشور نیز اطلاعاتی به‌دست آورد. در همین ارتباط ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران، در خاطرات خود گفته است: نصب دستگاه‌های جاسوسی در ایران، از موفقیت‌های بزرگ و وصف‌ناشدنی سازمان سیا در این کشور بود، زیرا چنین پایگاه‌هایی این امکان را فراهم می‌کرد تا فعالیت‌های استراتژیک، نظامی و موشکی شوروی را در عمق خاک گسترده این کشور، تحت کنترل قرار دهند. برای اولین‌بار در سال ۱۳۳۴. ش بود که امریکا نخستین دستگاه جاسوسی و استراق سمع را در برخی نواحی شمالی ایران مستقر کرد. این دستگاه‌های استراق سمع آنقدر پیشرفته و دارای تکنولوژی بالا بودند که گفته می‌شد حتی در قرن بیست‌ویکم نیز همچنان کارایی دارند و به‌خوبی می‌توان از آن‌ها در جاسوسی علیه کشوری دیگر استفاده کرد. برای راه‌اندازی این سیستم در ایران، حضور نیرو‌های اطلاعاتی امریکا لازم بود، به همین دلیل برخی روایت‌ها حاکی از این است که در این مقطع، زمانی تعداد بسیار زیادی از نیرو‌های سازمان سیا در ایران مشغول فعالیت بودند.

در نهایت این سیستم در مناطقی همچون: صفی‌آباد بهشهر، کبکان خراسان و پارس‌آباد مغان قرار گرفت. برای مثال صفی‌آباد بهشهر، وظیفه ردیابی پرتاب موشک‌های شوروی را برعهده داشت. اهمیت این پایگاه جاسوسی زمانی بیشتر درک می‌شود که دریابیم شوروی در زمینه تکنولوژی موشکی، قابلیت بسیاری داشت و مسیر تحقیق و توسعه در این زمینه را به‌سرعت می‌پیمود. در ایران، سازمان ساواک، امریکایی‌ها را در رسیدن به اهداف خود یاری می‌کرد. به صورت خاص اداره کل چهارم سازمان ساواک بود که در اصل وظیفه محافظت و مراقبت از سیستم‌های پیشرفته امریکایی را برعهده داشت. این سیستم‌ها بسیار پیشرفته بودند و مبالغ بسیاری برای آن‌ها هزینه شده بود و به همین دلیل باید از آن‌ها مراقبت لازم می‌شد. برای مثال در یک مورد تا ۵۰۰ میلیون دلار، برای یکی از این دستگاه‌ها هزینه شده بود که با پیروزی انقلاب عواملی از سازمان سیا که با آن کار می‌کردند، قبل از خروج از ایران آن را منهدم کردند. البته در برخی از موارد، این شبکه جاسوسی در قالب شرکت‌های تجاری مشغول به فعالیت بود. برای مثال در پارس‌آباد مغان که در ۳ کیلومتری مرز شوروی قرار داشت، دستگاه‌های جاسوسی در قالب یک شرکت ساختمانی مشغول فعالیت بودند. سیستم این شبکه که دارای رادار‌های بسیار قوی بود، شب‌ها شروع به کار می‌کرد. کار این شبکه، ثبت و ضبط اطلاعات درباره فعالیت‌های درون خاک شوروی بود.

از طریق همین دستگاه‌های استراق سمع بود که سازمان سیا می‌توانست اطلاعات مربوط به آزمایش‌های موشکی شوروی و دیگر فعالیت‌های نظامی و امنیتی این کشور را که در اطراف مرز‌های ایران انجام می‌شد، به‌دست آورد. افزون بر این، سازمان سیا از طریق همین ایستگاه‌های استراق سمع الکترونیک، اطلاعاتی درباره فعالیت حزب توده کسب می‌کرد و در بسیاری از موارد، آن را با رژیم پهلوی و شخص شاه در میان می‌گذاشت. البته به اشتراک گذاشتن این اطلاعات با محمدرضا پهلوی، به واسطه منافع ایران نبود، بلکه ایالات متحده ترس از دست دادن ایران را داشت. در واقع از آنجا که در دهه‌های ۱۹۵۰ م و ۱۹۶۰، حزب توده یکی از گزینه‌های بدیل رژیم پهلوی به‌شمار می‌آمد، واشنگتن ترس از افتادن ایران به دامان کمونیسم را داشت و به همین دلیل در این زمینه، کمال همکاری را با رژیم پهلوی انجام می‌داد.»

منبع: روزنامه جوان

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین